نامه صد و نهم- خودم برايت مي گويم
خودم برايت ميگويم ...... چند روز پيش دختر کوچولوي سه سالهي يکي از دوستانم که اومده بود خونه ي ما با ديدن سوسک در آشپزخانه ما ذوق کرد و جلو رفت تا با دست کوچکش سوسک را ناز کند . مامانش گفت خونه جديدمون پر از سوسک بود وقتي اين به دنيا آمد براي اين که اذيت نشه هر روز رفتيم با سوسکها حرف زديم و بازي کرديم. آورديم و آنها را شريک کرديم در روزمرگيهايمان , گفتيم قانون خانه را عوض کنيم طوري که سوسک ديگر باعث چندش و وحشت و ناآرامي ما نباشد ولي من چه؟؟هنوز ... ترس هاي کودکي ام پا برجاست , ناخوابي هاي من , و شنيده هايي از ديو و غول , کاش بيشتر از صورت مهربان خدا &nb...
نویسنده :
مامان فاطمه
14:31